- تعدی کردن
- چخیدن ستم کردن تجاوز کردن دست اندازی کردن
معنی تعدی کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- تعدی کردن
- تجاوز کردن، دست اندازی کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
راست کردن تعدیل کردن، از روی عدالت تقسیم کردن، راستکار خواندن پارسا داشتن
گدایی کردن در یوزگی کردن
راه یافتن
گماردن، گماشتن
باز گفتن، بازگوکردن
شتافتن
براست داشتن، راست شمردن
پیش کش کردن
روانه کردن، پنهان شدن روانه کردن، خود را غایب کردن پنهان شدن
حد و کرانه چیزی را معین کردن
گذشتن در گذشتن تجاوز کردن: (تخطی از اوامر مکن)
بی حس کردن سست کردن اندام و جز آن
بدرجات عالی رسیدن
موافقت نکردن و دودل بودن
سخت کردن، استوار کردن
سختی کردن تندی نمودن
شگفتیدن شگفتن چو افراسیابش به هامون بدید - شگفتید از آن کودک نو رسید (شاهنامه) حیرت کردن شگفت داشتن
تصدق دادن
احترام کردن بزرگ داشتن، سر را بعلامت احترام خم کردن خدمت کردن
معرفی کردن شناساندن، آگاهانیدن، حقیقت امری را بیان کردن، ستودن تمجید کردن
مخالفت و ممانعت نمودن
عذاب کردن شکنجه دادن
آباد کردن عمارت کردن، مرمت کردن خرابی
تعلیم دادن
اندیشیدن اندیشه کردن
گندیده شدن و بوی گند کردن
تقدیم داشتن
به پاکی ستودن پاک خواندن بپاکی ستودن
ارج نهادن اندازه کردن، تشویق کردن
کسی را بکاری نصب کردن برگماشتن
به واپس انداختن دیر کردن تاخیر و درنگ کردن
عوض کردن بدل کردنعوض دادن
دفع بلا کردن